دکتر آلبرت الیس (2007) (که بعضی او را پدر روانشناسی شناختی مینامند) معتقد بود هیچ کس و هیچ چیزی در دنیای بیرون ما را ناراحت و یا خشمگین نمیکند ، بلکه ما خودمان توسط (افکار غیر منطقی ) که در ذهن داریم خود را ناراحت ، عصبانی ، افسرده ، ناکارآمده میکنیم .
باورهای غیر منطقی :
دکتر الیس در اواخر عمر خود تمام افکار غیرمنطقی را در چهار دسته از افکار و باورها خلاصه کرد:
1 . باید های مطلق
مثال ( نباید به من تهمت ناروا بزنند یا نباید به من بی احترامی شود . ) باید و نباید ها به این صورت قطعا شما را بهم میریزند چون رفتار دیگران در کنترل ما نیست . بلکه باید بگوییم(ترجیح من این است که به من تهمت ناروا نزنند .)
2 . افتضاح سازی
( اگر در صحبت در جمع کلمه ای را اشتباه بگویم فاجعه رخ میدهد . ) این فکری است که اکثر افراد هنگام صحبت در جمع با خود دارند درحالی که اصلا اینگونه نیست .
3 . برایم قابل تحمل نیست
( من اصلا تحمل بی پولی را ندارم ، من اصلا تحمل بی احترامی را ندارم ) در واقع موقع این فکر و به زبان آوردن آن منظورمان این است که امور نباید انقدر ناگوار باشند در حالیکه در اینجاهم ما در خیلی از موارد مثل سیاست های کلی اقتصادی یا اموری مثل جنگ کنترل نداریم .
4 . دست کم گرفتن یا تحقیر خود و دیگران
( اگر کسی به من فحش دهد من آدم بی ارزشی می شوم ، اگر کسی به من بی احترامی کند ، آدم رذل و پستی است .) در واقع اینطور نیست چون ارزش ذاتی شما با حرف دیگران کم و یا زیاد نمی شود و تمام کسانی که توهین می کنند هم آدم رذلی نیستند فقط امکان دارد در آن موقعیت اعصابشان بهم ریخته باشد .
ملاک باور های غیر منطقی
برای اینکه افکار سودمند ( منطقی ) و افکار مضر (غیر عقلانی ) را از هم تشخیص دهیم چند شاخص وجود دارد .
1 . جزمی
اگر افکار ما 100 درصدی هستند و احتمال اشتباه در آنها را نمی دهیم قطعا برای ما مشکل ساز میشوند چون جلوی خود برای شنیدن افکار مخالف و یا انتقاد ها میگیریم .
2 . انعطاف ناپذیر
اگر افکار ما افکار همه جانبه ای هستند که استثنا در آنها راه ندارد قطعا ما را دچار آسیب های فراوانی می کند . مثل اینکه برای خود قانون بگذاریم باید ساعت 10 شب بخوابم وگرنه آدم بینظمی هستم . در این موارد که استثنا نمیتوانیم قائل شویم این باور به صدمه میزند.
3 . ناسازگارانه و نا همسو با واقعیت اجتماعی
(نباید در جامعه ظلم باشد . همه چی باید به بهترین شکل باشد ) در واقع تفکرات غیر منطقی با چیزی که در جامعه و دنیا در حال رخ دادن است تطابق و سازگاری ندارد . اگر بخواهیم بصورت سودمند درباره ظلم فکر کنیم : ( بهتر است که در جامعه ظلم نباشد .) اینکه ما تمایل خود را نشان دهیم و بر اساس آن عمل کنیم فکر منطقی و سودمند است نه اینکه بایدی برای خود تعریف کنیم که واقعیتی نداشته باشد و با برخورد با واقعیت اعصابمان بهم بریزد .